مارالمارال، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

maral

گريه و بهونه اونم تو خيابون

امروز رفته بوديم مغازه خاله مرضي اما دختر مامان مثل هميشه تا رسيديم مغازه شروع كرد به بداخلاق بازي كه اينو ميخوام و اونو ميخوام خاله مغازه لباس زنونه و بچگونه داره يه سري هم از لباساي ما اونجاست آخه يه بار مامان تصميم گرفت مغازه لباس بچگونه باز كنه و رفت كلي هم لباس خريد اما بنا به دلايلي منصرف شد برا همينم بقيه لباسا رو كه كمم نبود گذاشت مغازه خاله تا بفروشه و سودشو نصف كنيم هروقتم كه ميريم اونجا حساب كتاب كنيم مارالي مامان شروع ميكنه به دادو بيداد و گريه كه اينا لباساي مغازه مامانمه  و مغازه رو روسرش ميذاره البته امروز حتي بعد از مغازه هم گريت بند نيومد و تو تاكسي هم گريه ميكردي و بهونه ميگرفتي ماماني هم كه تا حالا از گل دخترش همچ...
31 شهريور 1391

يه كم سرم شلوغه

يه چند وقته كه برات ننوشتم ماماني اين روزا يه كم سرم شلوغه ايشالله سر فرصت مينويسم قول ميدم اينم دخمل مامان موقعي كه مامان اين پستو مينوشت: قربونت بره ماماني ...
31 شهريور 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به maral می باشد